سرانجام پس از هفتهها کش و قوس و انتشار اخبار ضد و نقیض، محمدرضا خلعتبری لیگ اسم جعلی امارات را به قصد زادگاهش ترک کرد تا در تورنمنتی توپ بزند که عنوان حقیقی و ابدی «خلیجفارس» را یدک میکشد. تردیدی نیست که امروز همه عاشقان وطن و هر آن کس که هنوز حس میهن دوستیاش را زنگار نگرفته، باید از وقوع این اتفاق خوشحال باشند. استقلالی و سپاهانی و تراکتوری و پرسپولیسی فرقی ندارند؛ اگر ملیپوش ما در لیگی توپ میزد که اسمش تجاوز عربی به حیثیت معنوی این آب و خاک است، همهمان دوش به دوش هم و بدون استثناء تحقیر میشدیم. بازگرداندن خلعت به ایران اما، سیاسیترین رفتار تاریخ فوتبال کشورمان بود؛ آنجا که ایرانیها نشان دادند بعد از دو دهه تجارت با امارات و کسب ثروت فراوان از باشگاههای این کشور، به مناسبت تغییر نام لیگ شیوخ نه تنها این پیوند سودآور را برای همیشه قطع میکنند، بلکه حتی حاضرند هزینه بدهند تا آخرین سربازشان را هم پس بگیرند و هیچ نشانهای از خودشان در این تاریخ دزدی کثیف باقی نگذارند.
2- تاریخ خطاب به آنهایی که هنوز معنای این همه سماجت را نفهمیدهاند، حرفهای زیادی برای گفتن دارد. اتفاقا لازم نیست زیاد هم راه دوری برویم. توجه کنید لطفا؛ 29 فرودین ماه همین امسال قرار بود ایران و امارات در یک بازی دوستانه به مصاف هم بروند، اما تنها چند روز قبل از موعد برگزاری این مسابقه فدراسیون فوتبال امارات طی نامهای به تهران به شکل یکطرفه و گستاخانه این بازی را لغو کرد. دلیل اتخاذ این تصمیم اینطور در نامه مزبور توضیح داده شده بود؛ سفر محمود احمدینژاد به ابوموسی! طرف عربی به همین راحتی و به بهانه حضور رییس دولت دهم در یکی از نقاط کشور خودمان –که جزو معدود رفتارهای قابل دفاع احمدینژاد بود- تعهداتش را نادیده گرفت و بازی تدارکاتیاش را با ما به هم زد. واکنش فدراسیون محترم به این ماجرا البته سکوت مطلق بود. حتی تیم حقوقی این مجموعه که امروز مثل بلبل سخنرانی میکنند و از رویای خوش غلبه بر اماراتیها در دادگاه فیفا سخن میگویند هم هیچ عکسالعملی به تخلف آشکار مقامات این کشور نشان ندادند. آنها به ما اجازه مسافرت به جزیرهای صددرصد ایرانی را ندادند و پای تبعات مالی و حقوقیاش هم ایستادند. برخی از ما اما، در مورد جلوگیری از حضور بازیکن تیم ملیمان در لیگ قلابی آنها به تردید افتاده بودیم. عجبا!
3- باشگاه پرسپولیس و آبراهه خلیج فارس، یک شباهت عجیب تاریخی به هم دارند؛ اینکه در مورد هر دوی آنها، پروژه تغییر اسم با پایمردی و مقاومت کاملا مردمی به شکست انجامیده است. بعد از انقلاب 57 هواداران تیم سرخپوش پایتخت با تمام توانشان در برابر جریانی ایستادند که واژه «پرسپولیس» را نوعی بیماری طاغوتی میپنداشت و برای درمانش، نسخههایی از جنس آزادی و پیروزی تجویز میکرد. دولت با همه قوا دستاندرکار جعل شده بود، مردم اما آنقدر روی نام محبوبشان پافشاری کردند که در نهایت دستان جاعل به علامت تسلیم بالا رفت. حکایت ما با خلیج تا ابد فارس هم همین است. هرچقدر دولتمردان ایرانی در این مورد اهل مسامحه و تساهلاند و در مقابل زیادهخواهی همسایگان، زیر سبیلشان اتوبان دوطبقه زدهاند، اغلب مردم حساسیتشان را نسبت به موضوع حفظ کردهاند؛ صفحه درست میکنند، ایمیل میزنند، فیلم کوتاه میسازند و هر کاری از دستشان بر بیاید برای مقابله با هتاکی اعراب آن سوی آب انجام میدهند. در نهایت هم آنچه باعث شد افتتاحیه شرمآور لیگ اسم جعلی امارات هیچ میهمانی با شناسنامه ایرانی نداشته باشد، تلاش، پیگیری و مطالبهگری پررنگ همین مردم در فضاهای مجازی و حقیقی بود. در غیر این صورت، دولت نه تنها کوچکترین گامی در این مورد برنداشت، بلکه بیشتر رسانههایی که با بودجهاش تامین میشوند حداکثر تلاششان را برای به سرانجام نرسیدن این پروژه به کار گرفتند؛ از برنامههای تلویزیونی پایش و بیست و سی که انگار قسم خورده هرگز کنار افکار عمومی نباشد، تا رسانه مکتوبی که هر روز با یک پنجم قیمت چیپس و پفک روی کیوسک میآید.
4- خلعت برگشت، بدون تخصیص اعتبار از اموال عمومی هم برگشت، اما هنوز راه برای بیداری و هوشیاری مسوولان خوابزده ایرانی مسدود نشده است. کسی دست دولت و وزارت خارجهاش را نبسته که این موضوع را پیگیری نکند. کسی مزاحم حقوقدانان اهل شعار فدراسیون نشده که ماجرای اسم جعلی لیگ امارات را در محاکم بینالمللی دنبال نکنند. کسی فدراسیون فوتبال را کر و کور نکرده که با وضع یک قانون ساده، از مهاجرت بقیه بازیکنان ایرانی به لیگ امارات جلوگیری نکند. مردم کار خودشان را کردند آقایان. نوبتی هم باشد، نوبت شماست؛ شمایی که البته همیشه ته صف عملگرایی ایستادهاید!